1404/09/02

وقتی مهارت فنی کافی نیست

روایتی از نقطه بلوغ تیمی و اهمیت مهارت های نرم: تیم زمانی رشد میکند که آدمها بدانند چطور باید با هم کار کنند

در یک مقطع از مسیر کاری خودم، درست مثل خیلی از رئیس ها یا مدیرانی که ابتدا بار پروژه ها را روی دوش تخصص فنی میگذارند، من هم تصورم این بود که اگر فردی از نظر تکنیکال قوی باشد، میتواند همه چرخ ها را به حرکت دربیاورد. سالها همین نگاه را داشتم. اما هر چه پروژه ها بزرگ تر شدند، هر چه تعاملات بین واحدی پیچیده تر شد و هر چه فشار زمانی و مسئولیتهای واقعی بیشتر شد، کم کم دیدم که آن چیزی که تیم را جلو میبرد فقط مهارت فنی نیست؛ بلکه چیزی عمیق تر و انسانی تر به اسم مهارت نرم یا سافت اسکیل (Soft Skill) است.

این جا بود که نقطه عطف من شروع شد؛ جایی که فهمیدم “توانایی انجام کار”، با “توانایی همکاری”، “توانایی پذیرفتن مسئولیت” و “توانایی مدیریت رفتار و احساسات” زمین تا آسمان فرق دارد. تخصص فنی مثل یک موتور قوی است، اما سافت اسکیل ها سیستم کنترل و هدایت همان موتورند. موتور بدون هدایت، سرعت ایجاد میکند ولی تصادف هم رخ خواهد داد.

در همین مسیر به فردی در تیم رسیدم که مدتها کنارش کار کرده بودم. از نظر فنی، نسبتا قوی بود. همیشه وقتی چالش فنی داشتیم، او یکی از انتخابهای اول بود. اما با گذشت زمان و رشد پروژه ها، دیدم جایی گیر کرده ایم که دیگر با توانایی فنی حل نمیشود. تیم نیاز به بلوغ ارتباطی داشت. نیاز به واکنش حرفه ای در شرایط فشار داشت. نیاز به گزارش دهی دقیق، مدیریت زمان واقعی، درک اولویت ها، همکاری فعال و مسئولیت پذیری داشت. و دقیقا در همین نقطه بود که کمبودها خودش را نشان داد.

مشکل این نبود که بلد نیست کار فنی را انجام بدهد. مشکل این بود که:

  • در لحظه فشار، به جای تحلیل، واکنش احساسی نشان میداد

  • در مواجهه با اشتباه، بیشتر دنبال دفاع بود تا اصلاح

  • گزارش کارها نامنظم بود و تیم عقب میافتاد

  • مسئولیتهایش گاهی نیمه کاره میماند

  • در همکاری، شنیدن و فهمیدن طرف مقابل ضعیف بود

  • در تعاملات بین واحدی، زبان حرفه ای نداشت

  • در مدیریت زمان، تخمینها واقعی نبود

  • در مواجهه با تغییرات سریع، انعطاف رفتاری نداشت

اینها دقیقا چیزهایی هستند که هیچ کامپایلری خطا نمیگیرد اما تیم را از درون دچار سکته میکند.

من در این نقطه فهمیدم که اگر این فرد سافت اسکیل های خودش را تقویت نکند، هم خودش در مسیر حرفه ای آسیب میبیند و هم تیم در یک سقف نامرئی گیر میکند. هیچ تیمی با صرفا یک یا چند نفر فنی قوی رشد نمیکند؛ تیم زمانی رشد میکند که آدمها بدانند چطور باید با هم کار کنند.

این مرحله برای من تبدیل شد به یکی از بزرگترین درسهای مدیریتی ام. اینکه:

  • آدم فنی قوی، الزاماً یک هم تیمی خوب نیست

  • تیم حرفه ای بدون بلوغ رفتاری شکل نمیگیرد

  • خروجی نهایی فقط نتیجه مهارت نیست، نتیجه رفتار است

  • اعتبار فرد در تیم، از نحوه برخوردش با سختی ها ساخته میشود

  • توانایی کنترل احساسات، مهمتر از توانایی حل مسئله است

  • شفاف حرف زدن و شفاف گزارش دادن، نصف مدیریت پروژه است

  • مسئولیت پذیری واقعی یعنی قبول کردن اشتباه بدون توجیه

امروز که به این نقطه رسیده ام، دیگر نگاه من به تیم فقط مبتنی بر عملکرد فنی نیست. من به این رسیده ام که سافت اسکیل ها ستون اصلی فرهنگ کاری هستند. بدون آنها، هر مهارت فنی بالاخره به بن بست میرسد.

داستان من در این تجربه، داستان رسیدن به این درک است که برای ساختن یک تیم حرفه ای، باید اول آدمها را از نظر رفتاری و ارتباطی رشد داد. باید کمک کرد یاد بگیرند چطور گوش بدهند، چطور گفتگوی حرفه ای داشته باشند، چطور در بحران آرام بمانند، چطور مسئولیت نتایج کارشان را بر عهده بگیرند، چطور بازخورد بگیرند و چطور بازخورد بدهند.

مهارت فنی آدمها “خروجی” میدهد، اما سافت اسکیلهایشان “رشد” ایجاد میکند.

و من امروز دقیقا در همین نقطه ایستاده ام؛ جایی که رشد فردی اعضای تیم برایم مهم تر از خروجی های روزمره است. چون میدانم اگر این بلوغ شکل نگیرد، هیچ پروژه بزرگی به پایان درست نمیرسد. این مقاله، روایت واقعی من است از فهمیدن اینکه ارزش یک آدم، فقط در دانسته هایش نیست، بلکه در نحوه رفتار و تعاملش با دنیا و با تیم است.

پایان - 1404/09/02

محمد مهدوی کیا

بازگشت